کد مطلب:303558 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

علی به خواستگاری می رود
علی علیه السلام می دانست كه پیغمبر دخترش را به عنوان ازدواج نمی فروشد، متاع ناپایدار دنیا در پیش رسول خدا (ص) آن ارزش و اعتبار را ندارد كه جانشین فضل و كرامت شود.

رسول خدا (ص) نماینده خدا است و از طرفی در پیشگاه خداوند تعالی سرمایه امتیاز و فضلیت فقط تقوی و دانش است و فرستاده خدا هرگز غیر از آنچه را كه خدا دوست دارد نمی خواهد و به آن اعتبار نمی دهد.

علی پیغمبر خدا را بیش از هر كس می شناسد كه روح او آسمانی و ملكوتی است هرگز گرفتار قید و بند مادیات زودگذر نشده و نمی شود اما لازم است در این عقیده از دیگران نیز گواهی و اعتراف بگیرد لازم است آنها كه در امر ازدواج رقیب او هستند و به غرور مال و دارایی خود از فاطمه (س) خواستگاری كرده اند اقرار كنند كه در هم و دینار، ملاك فضیلت نیست. ملاك، تقوی است كه آنها فاقد آن می باشند این اعتراف، بر آنها حجتی بزرگ بوده باشد حجتی بزرگ برای روزهایی كه در پیش خواهد بود.

آن ها كه به آن حضرت گفته بودند كه شما در مورد خواستگاری دختر پیامبر (ص) قدم به جلو بگذارید، در دنباله سخنان خود گفتند ای علی! تو از ما بهتر می دانی كه رسول خدا (ص) در بند مال و متاع دنیا نیست آنچه در نظرش گرانبها است در تو وجود دارد او جز به تقوی و دانش به چیزی اهمیت نمی دهد علی علیه السلام كه در مزرعه ای مشغول آبیاری درختان بود از كار دست كشید و شتر خود را به خانه آورد و سر و صورت خود را شستشو داد و به خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و درب خانه آن حضرت را كوبید، رسول خدا (ص) به ام سلمه فرمود ببین كیست درب خانه را می كوبد؟ ام سلمه پرسید كیستی؟

بانگی دلنشین شنیده شد كه باز كنید منم.

این صدا از هر چیز خوش تر برای پیامبر (ص) بود فرمود: بازكن ای ام سلمه زودتر این، آن كس است كه خدا و رسولش دوستدار او هستند.

ام سلمه عرض كرد: كیست او یا رسول الله كه این چنینش بلند می ستایی؟

فرمود: ای ام سلمه آرام باش او مردی است كه در حوادث سخت و بزرگ هرگز ناتوان و زبون نمی شود و اظهار ضعف و سستی نمی كند او برادر و پسر عمومی من، محبوبترین خلق خدا در نزد من است ام سلمه با شتاب رفت و در را گشود علی علیه السلام وارد شد و سلام كرد و به اذن رسول خدا (ص) نشست اما سربزیر انداخت.

رسول خدا (ص) فرمود: پسر عموی عزیر، گویا به حاجتی آمده است و از حیاء اظهار نمی كند ولی دوست دارم كه آشكارا هرچه هست بگوید قصه چیست؟

علی علیه السلام كه گویی منتظر چنین صحبتی بود عرض كرد: آری یا رسول الله مرا حاجتی است كه از بیانش شرم دارم ولی كرامت رسول خدا (ص) و محبت خاصّی كه به من دارد اجازه می دهد كه آشكارا بگویم.

ای رسول خدا پدر و مادرم فدای تو باد، تو همان بزرگواری هستی كه مرا در كودكی از پدر و مادرم گرفتی، و مرا از غذای خود پروراندی، به آداب خود مؤدبم فرمودی؟ تو برای من از پدر و مادر مهربانتر و خوب تر بودی، امروز اندوخته دنیا و آخرت من نیز تو هستی، دوست دارم همانطور كه خداوند بازوی مرا به وجود تو نیرومند كرد، از بركت تو مرا به همسری نیكو نیز برساند، من به این امید به سوی حضرتت شتافته ام زیرا دختری را كه من خواستار او هستم در خانه صاحب اختیار من زندگی می كند.

رسول خدا (ص) از خوشحالی چهره اش شكفته و متبسم گشت، آری علی جان چنین است كه می گویی ولی برای این كار چه تهیه كرده ای؟

یا رسول الله بر آنچه مالك آن هستم شما داناتر هستید و شما خوب می دانید كه جز یك زره وشمشیر و شتر آبكش چیزی از متاع دنیا برنگرفته ام.

رسول خدا (ص) فرمود: بسار خوب من امشب با فاطمه (س) در این مورد صحبت می كنم امید است فردا تو را آنچنان كه دوست داری ملاقات نمایم.

همواره به حكم قرآن پاكان و نصیب پاكان هستند

الطیبات للطیبین و الطیبین للطیبات.

زنان پاك طینت مخصوص مردان پاك نهاد و مردان پاك برای زنان پاك سرشت ذخیره شده اند.

در برخی از كتب اینگونه آورده اند:

برخی از صحابه از امیرالمومنین علی علیه علیه السلام خواستند كه چرا به خواستگاری حضرت زهراعلیهاسلام نمی روید؟ ایشان در جواب فرمودند كه من چیزی ندارم گفتند پیغمبر (ص) از شما چیزی نمی خواهد و پس از آن علی علیه السلام به خانه پیغمبر (ص) رفت و از شرم و حیا نتوانست چیزی بگوید و منظور خود را به عرض برساند بدون نتیجه برگشت روز دوم به محضر رسول خدا (ص) شرفیاب شد. باز هم عرق شرم بر پیشانی مباركش نشست و بدون نتیجه برگشت ولی روز سوم كه به حضور سرور كاینات رسید پیغمبر (ص) خودش فرمود: یا علی آیا حاجتی داری؟عرض كرد آری، رسول خدا بلافاصله فرمود بگو گمانم به خواستگاری زهرا آمده ای! عرض كرد آری، یا رسول الله در این موقع جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد خداوند سبحان امر فرموده است كه فاطمه را به ازدواج علی مرتضی در آوری. [1] .


[1] چهارده معصوم / 257 نقل از ينابيع الموده قندوزي باب 55.